@@love is worthless@@

خدایا به انان که ادعای عاشقی تو را دارند بیاموز

که بزرگترین گناه

شکستن دل ادمیان است

 

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 7 اسفند 1398برچسب:,ساعت 17:37 توسط نازنین| |

نایت اسکین

خیییییییییییلی خوش اومدین دوستان عزیز

چند تا صحبت مختصر

:لطفا حتمااااااااااااا نظر بدین مدیونمین اگه نظر نذارین

:با تبادل لینک همتون موافقم منو با عنوان ***love**بی ارزش تر از انچه فکرش را بکنی**love*** لینک کنید

:لطفااااااا اصلا نظر خصوصی نذارین

                       

 

                                   با تشکر مدیریت سااااااایتتتتتت

     

 

thank-you-017.gif

نوشته شده در یک شنبه 19 آبان 1398برچسب:,ساعت 1:11 توسط نازنین| |

اینجا در قلب من....

حد و مرزی برای حضور تو نیست....

به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم...

مگر ماهی بیرون از اب میتواند بیرون از اب نفس بکشد

مگر میشود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟

بگو معنی تمرین چیست؟

بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟

بریدن از خودم را؟

مگر همیشه نگفتم تو پاره ای از تن من هستی؟

از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه میدهم

همه میدانند که دوری تو روحم را می ازارد

تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظات تنهایی ام باشند

نگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگیر

هوای سرد اینجا را دوست ندارم

مرا عاشقانه در اغوش بگیر که سخت تنهایم

نوشته شده در جمعه 8 فروردين 1393برچسب:,ساعت 1:26 توسط نازنین| |

برای درد هایم نشانه میگذارم.

تا یادم بماند کجا دست خدا را ول کرده ام

نوشته شده در چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,ساعت 17:54 توسط نازنین| |

گفت:جبران میکنم

گفتم:کدام را؟

عمر رفته را؟

قلب شکسته را؟

دل مرده اما تپیده را؟

حالا من هیچ

جواب این تارمو های سفید را میدهی؟

نگاهی به سرم کرد و گفت:پچه  پیر شده ای.

گفتم:جبران میکنی؟

گفت:کدامش را؟

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,ساعت 17:50 توسط نازنین| |

3 وصیت اسکندر

تابوتم را طبیبان بر دوش کشند تا مردم بدانند هیچ طبیبی مانع مرگ نمیشود

طلاها را در مسیر زیر پایم بریزند تا همه بدانند طلا و ثروت به کار نیامد

دستانم بیرون تابوت باشند تا همه بدانند اسکندر دست خالی از دنیا رفت

نوشته شده در چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,ساعت 17:46 توسط نازنین| |

خدایا حواست هست...؟؟

صدای هق هق گریه هایم از گلویی می اید

که تو از رگش به من نزدیک تری

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:,ساعت 17:43 توسط نازنین| |

32583306663946994138 نوشته های دردناک و تاسف بار(از دستش ندید)+عکس

نوشته شده در یک شنبه 15 دی 1392برچسب:,ساعت 1:1 توسط نازنین| |

بیـــهوده ورق می خورنــــــــد
 
تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛
 
روزهــــای ِ من ، همه یک روزند ...
 
شنبــــه هایی که فقـــط
 
پیشوندشــــــان عوض می شـــــود!!...
 
 
 
نوشته شده در یک شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت 23:58 توسط نازنین| |

ماهیان شهر ما از کوسه هم وحشے ترند
 
بره هاے این حوالے گرگ را هم مے درند
 
خنجرے بر قلب بیمارم زدند
 
بی گناه بود ولے دارم زدنـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ــد
نوشته شده در جمعه 13 دی 1392برچسب:,ساعت 1:21 توسط نازنین| |

 
اجازه آقا
 
 
من تازه آمده ام
 
 
هنوز نمی دانم روی کدام نیمکت بنشینم
 
 
توی کدام کتاب دنبال ردپای صداقت بگردم!
 
 
من جا مانده ام در اولین برگ
 
 
در اولین سطر"ای نام تو بهترین سرآغاز"
 
 
شعر عاشقی هیچ حفظ نکرده بودم
 
 
یک بار سالها دور، از رو خوانده بودم
 
 
که پر از غلط های املایی بود
 
 
نتیجه اش یک صفر بزرگ
 
 
اجازه آقا
 
من دوباره آمدم تا مهربانی دلم را
 
 
با زندگی جمع بزنم
 
 
ضرب در بی نهایت
 
 
با دلهای شما تقسیم کنم
 
 
من آمده ام تا یک مثنوی بلند عاشقانه را
 
 
برای این کلاس از حفظ بخوانم
 
 
فرصتی دوباره می خواهم
نوشته شده در جمعه 13 دی 1392برچسب:,ساعت 1:16 توسط نازنین| |

 

در پیچ و خم ابرویت

 

قَهـــــوه خــــانـهـ ـي عــــشـــــقـــ  خودنمایی می کرد ...

 

قـلیان محـبـتـت

                     خـفه ام کـــرد!

نوشته شده در جمعه 13 دی 1392برچسب:,ساعت 1:8 توسط نازنین| |

 

گوشهایم را میگیرم

چشمهایم را میبندم

زبانم را گاز میگیرم

ولی حریف افکارم نمیشوم

چقدر دردناک است

فهمیدن.....!

نوشته شده در پنج شنبه 11 دی 1392برچسب:,ساعت 22:59 توسط نازنین| |

توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت :می خورم به سلامتی 2 بوسه !!
    همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!
   گفت :اولیش اون بوسه ای كه مادر بر گونه بچه تازه متولد شده ميزنه و بچه نمی فهمه !
   دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش ميزنه و مادرش متوجه نمیشه ....

نوشته شده در چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:,ساعت 22:43 توسط نازنین| |

ای دهقــــان ِ فــــــداکار ؛

تو در روزگاری بزرگ شدی
که مردی برهنه شد ! تا زنان و کودکان زنده بمانند...

امّا من ...

در روزگاری نفس میکشم
که زنی برهنه میشود ! تا کودکش از گرسنگی نمیرد!!!

نوشته شده در چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:,ساعت 22:42 توسط نازنین| |

پسری دختره زیبایی را دید،شیفتش شد...

چند ساعتی با هم تو خیابون قدم زدن که یهو..!

بنزگرون قیمتی جلو پاشون ترمز زد...

دختره به پسره گفت:

خوش گذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم بای...

نشست تو ماشین راننده بهش گقت:

خانم ببخشید من راننده این آقا هستم لطفا پیاده شید...!!!!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:,ساعت 22:41 توسط نازنین| |

صبر کن سهراب...

قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه ی روی زمین بیزارم...!!!

نوشته شده در چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:,ساعت 22:37 توسط نازنین| |

پسر:سلام عشقم کجایی؟

دختر:خونم...خستم میخام بخوابم،تو کجایی نفسم؟

پسر اهی کشید و گفت:

تو پارک...

پشته سرتم،دستشو ول کن نامرد...!!!

نوشته شده در چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:,ساعت 22:36 توسط نازنین| |

جملات زیبا گیله مرد

نوشته شده در سه شنبه 10 دی 1392برچسب:,ساعت 1:12 توسط نازنین| |

گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم نه لبخندمی زنیم نه شکایت می کنیم فقط احمقانه سکوت می کنیم

نوشته شده در سه شنبه 10 دی 1392برچسب:,ساعت 1:11 توسط نازنین| |

ای کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود!

ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم !

ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم !

ایکاش کودک بودم تا تنها نگرانی زندگی ام شکستن نوک مدادم بود !

ای کاش کودک بودم که هیج وقت عاشق نمیشدم !

خدایا ای کاش کودک بودم !

نوشته شده در سه شنبه 10 دی 1392برچسب:,ساعت 1:9 توسط نازنین| |

این روزها

اگر خون هم گریه کنی

عمق همدردی دیگران با تو

یک کلمه است :

" آخـــــــی "

نوشته شده در سه شنبه 10 دی 1392برچسب:,ساعت 1:5 توسط نازنین| |

نقـش یـــک درخــت خشک را
در زنـدگی بازی میکـنم
نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پـیــر...!!

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 23:59 توسط نازنین| |

به سرنوشت بگویید:

اسباب بازی هایش بی جان نیستند

آدمند

میشکنند

آرام تر ......

نوشته شده در سه شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 23:59 توسط نازنین| |

خیلی وقتا بهم گفتن چرا میخندی بگو ما هم بخندیم ... ا

ما هرگز نگفتن چرا غصه میخوری
بگو ما هم بخوریم ...!

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 23:53 توسط نازنین| |

عمق فاجعه را دلقکـــی فهمید که به زور جلوی گــریه اش را گرفت تا گـریم خــنده اش پاک نشود...

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 23:9 توسط نازنین| |

نمیدانی

چطور گیج می شوم

وقتی هرچه می
گردم

معنی نگاهت

در هیچ فرهنگ لغتی

پیدا نمی شود ... !

 

 

دوستت دارم

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 23:4 توسط نازنین| |




چـــه شباهـــت عجیبـــی
بیـــن ماســـت …


مـــن ” دل
شکستـــه ام”


و تـــو “دل
” شکستـــه ای …

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 22:59 توسط نازنین| |

 

 

حکـــــﺎیـــﺘَـــﻢ ﺷُـــﺪه

 

 

 

حکـــــﺎیـــﺘــــِ ﺟِﻨــــــﺎﻍ !

 

 

 

 

ﻫﻤـــﮧ ﺳَـــــــﺮِه ﺷِــڪـﺴـﺘَـﻨﻢ ﺷَــــﺮﻁ

 

 

 

 

ﺑَـــﺴــﺘـــن انگار ...

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 11:47 توسط نازنین| |

استاد گفت:با دوستــــــ جمله بساز!
 
 
 

 

خندیدم...

 

 

چون نمیدونستــــــ

 

 

با دوستــــــ دنیـــا میسازن نه جمله...!

 

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 11:42 توسط نازنین| |


قالب رايگان وبلاگ پيجك دات نت